دیکتاتوری و فساد
چرا فرجام تمامی نظامهای دیکتاتوری فسادی گسترده در تمامی مجاری حکومتی است؟
علیرضا ثقفی
چرا پایان تمامی دیکتاتوریها فساد لجام گسیخته است به گونهای که دیگر دیکتاتوری به هر دری میزند اما قادر به کنترل آن نیست. این امر در باره تمامی رژیمهای دیکتاتوری بلااستثنا صادق است هر چند عدهای نمیخواهند به آن اعتراف کنند و میخواهند در پیچ و خم یک به اصطلاح “دیکتاتوری خوب” پنهانش کنند. اگر به همین صد ساله اخیر نگاه کنیم از دیکتاتوریهای امریکای لاتین همانند پینوشه در شیلی، ویدلا در آرژانتین و سوموزا در نیکاراگوئه و… مارکوس در فیلیپین تا رضاشاه و محمد رضاشاه در ایران و… همگان در این امر مشترک بودهاند که پس از چند دهه حاکمیت یک جامعهای با انبوه حاشیه شینها وخانهبدوشان همراه با کودکان و زنان و انبوه معتادان و خیابانخوابها و بیکاران و شهر خیابانی و شهرها و روستاهای ویران شده.. .. در یک طرف و ثروتهای غارت شده مردم توسط وابستگان به قدرت در طرف دیگر مواجه بودهاند و هیچ استثنائی هم ندارد. گاه ممکن است که کم و یا زیاد داشته باشد اما هیچ گونه استثنائی در این میان و جود ندارد. دیکتاتور خوب تنها رویائی است که عوام در ذهنیت خود میسازند و عوامفریبان با تمام وجود آن را تبلیغ میکنند.
این تصور دیکتاتور خوب همان باز ماندهای از پادشاه عادل است که در اساطیر و تاریخها منقرض شده آمده است و هیچ شکی در آن نیست که تاریخ را همواره مجیز گویان طبقات حاکم نوشتهاند وستم بران و محرومان هیچ گاه تاریخ نگاری مستقلی نداشتهاند.
در حقیقت اگر بخواهیم در این زمینه فرمولی را بازگو کنیمکه خیلی هم ساده است، آن فرمول چنین است:
دستهای با هر شرایطی که ممکن است به وجود آمده باشد، قدرت را به دست میگیرند. آنها میگویند فقط ما درست میگوییم و برحقیم ودیگران بر ناحق و تمامی ایدئولوژی ساخته و پرداخته خود را برای قانع کردن عامه مردم بر متابعت از حکومت به کار میگیرند و آنگاه که حاکم شدند، اطاعت را از دیگران میخواهند و شک نیست که مناسبات قدرت و مناسبات طبقاتی حاکم بر جامعه به کمکشان میآید، زیرا که مناسبات قدرت و طبقات دست نخورده باقی مانده است. این اطاعت همگام است با گردن گذاردن اطاعتپذیران که در جوامع طبقاتی فراوان یافت میشوند.. … و لاغیر. در این صورت است که دارودسته حاکم تنها میتوانند متملقان و چاپلوسان را به وجد بیاورند، آنان را جذب کنند و آنها هم ذوب در دیکتاتوری بشوند و این جمعیت متملق و چاپلوس هم که دلالان محبت و سرمایه و ثروت به هر ترتیبش هستند در تمامی ارگانهای قدرت به تدریج مستقر میشوند و بشود آنچه که امروز در جامعههای دیکتاتورزده و از جمله جامعه خودمان میبینیم. معاون قوه قضائیه میشود تشکیلدهنده باند رشوه و فساد در مهمترین ارگان حاکمیت.. …
آنچه بگندد نمکش میکنند وای به روزی که بگندد نمک. این امر هم باز محدود به یک یا چند کشور نمیشود. دیگر چه کاری میخواهید بکنید این انتهای خط است از این هم بالاتر میشود. در کشورهای دیکتاتورزده رئیس پلیس هم دست قاچاقچیها میشود و گردانندگان دستگاه قضائی هم دست اختلاسگران و رشوه بگیران میشوند.
و دیگر نیازی به آن نیست که دنبال دزد و قاچاقچی و اختلاسگر بگردند. تمامی دستگاههای حافظ نظام دیکتاتوری را فساد میگیرد زیرا که تمامی پستها از آن متملقان و چاپلوسان و طرفداران نان به نرخ روز پر شده است و آنان نیز برای بردن از خوان یغما بسیج شدهاند و هیچ کس دلیلی برای خدمت به مردم نمیبیند. دیگر نباید دنبال ویروس فساد گشت. ویروس در درون حاکمیت دیکتاتوری است. یک فرمول ساده مشکلات را حل میکند. دیکتاتوری به دنبال نابودی مخالفان است و تلاشش بر آن است که به هر ترتیب نظرات خود را در جامعه پیاده کند و حاکمیت خود را حفظ کند. تنها کسانی به دنبال این تزها میافتند که متملق تر و چاپلوس تر باشند و آنها هم کسانی هستند که به دنبال منافع شخصی خودشان هستند و در نتیجه … در یک دوره زمانی نه چندان بلند، منفعتطلبان تمامی ارگانهای قدرت را در اختیار میگیرند و صاحبان اصلی قدرت خوشحال از این که چه میزان طرفدار دارند… اما این امر طولی نمیکشد که آنان به این نتیجه روشن میرسند که “این دغل دوستان که میببینی مگسانند دور شیرینی” ولی دیگر دیر شده است و خود نیز به همین شیرینی معتاد شدهاند و چارهای جز تسلیم در برابر آن ندارند. در نتیجه اگر خودشان هم چنان آن تقوای کذائی و آن حس خدمتکاری را در خود باور داشته باشند و آن را هم چنان در ظاهر رعایت میکنند، اما آقازادگان و نسل جدیدی که در این خان یغما، زاده میشوند و شکل میگیرند، دیگر به هیچ وجه در دنیای جدید تقوائی نمیشناسند و بالاجبار تسلیم آن چه میشوند که خود به وجودآورنده آنند.
به این خاطره توجه کنید. صادق خلخالی یکی از افرادی که در سرکوب و قتل مخالفان شهره بود و بعدا به اصلاح طلبان پیوست. او از اوائل سرکوبی گسترده گروههای سیاسی چنین یاد میکند:
“برای ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﮑﺎﺭﺍﻧﻢ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺍﯾﻦﻫﺎ ﺭﺍ (گروههای سیاسی مخالف ) ﺳﺮ ﺟﺎﯾﺸﺎﻥ ﻧﺸﺎﻧﺪ؟ ﻋﺼﺮ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ. ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻣﯽﺁﻣﺪﯾﻢ ﺩﺍﺧﻞ ﮐﻮﭼﻪ- ﻣﻨﺰﻝ، ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﯿﺸﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﻭﺗﺎ ﺑﭽﻪ ﭘﺎﻧﺰﺩﻩ- ﺷﺎﻧﺰﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﮔﻮﯾﺎ ﻣﺨﻔﯿﺎﻧﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺭﺩ ﻭ ﺑﺪﻝ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻭ ﺑﮕﺮﺩﻧﺪﺷﺎﻥ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﭼﯿﻪ. ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺯ ﮐﯿﻒ ﭘﺴﺮﻩ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ. ﯾﺎﺩﻡ ﻫﺴﺖ ﻓﺎﻣﯿﻠﯿﺶ ﺷﺮﯾﻌﺘﯽ ﺑﻮﺩ. ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﭘﺴﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺯﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺎﻧﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺟﺎﻧﻮﺭﺍﻥ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﺮﺩ»! (ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﺧﻠﺨﺎﻟﯽ ﺑﺎ ﻫﻔﺘﻪ نامه ﭘﺮﻭﯾﻦ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺻﻔﺮ، ۱۳۸۱)
هیچ شکی و جود ندارد که برای این چنین آدمکشیهایی نیازمند افرادی خاص و ویژه است. این کارها از عهده افرادی برمیآید که در گسترش ترور و وحشت دارای منافع مشخصی باشند؛ نظامیان و ژنرالها و نیروهای امنیتی در کشورهائی مانند شیلی و آرژانتین و کلمبیا و. .. برای انجام چنین کارهایی دستمزدهای کلان میگیرند و زندگیهای پر زرق و برقشان در امریکای شمالی انگیزهای به آنها برای دست زدن به این جنایات است. و اختلاسگران رژیمهای شاه و ما بعد نیز از این امر مستثنی نیستند و به همان مسیر میروند.
راهحل مسئله چیست؟
بسیار گفته میشود و در افواه مردم شنیده میشود که هر کس بر سرکار بیاید همین است و هر عدهای که قدرت را به دست بگیرند پس از مدتی به همین وضعیت دچار میشوند و قدرت هر روز متمرکزتر شده و در انتها هم یک دیکتاتوری دیگر از درون آن بیرون میآید و عدهای متملق و چاپلوس و بادمجان دور قابچین هم در اطراف آنان گرد میآیند و سپس روز از نو و روزی از نو و باز هم همان دیکتاتوری و دیکتاتورپذیر و حرکت چوپان-رمگی تکرار میشود.
چگونه شد که شاه باهمه جنایاتش و آدمکشیها و شکنجهگاههایش مجبور شد با مبارزات مردم از کشور فراری شود و پس از چندی همان حکومت شکنجه و اعدام اما این بار به صورتی دیگر و با شعار دین و دیانت جایگزین آن شد و امر به جایی رسید که شکنجهگران و آدمکشان ساواک شاه، امروز طلبکار شدهاند و میگو یند روی ما در برابر آنچه پس از ما اتفاق افتاده سفید شده است. آیا برای جلوگیری از تکرار این امر چاره ای هست و یا هر حکومتی بیاید همین است و آن گونه که میگویند “در جهنم افعیهایی هست که باید از آنان به مار غاشیه پناه برد”؟ به طوری که در برخی افواه گفته میشود خداوند پدرشاه را بیامرزد و غافل از آنکه او از هرجنایتی که از دستش بر میآمد، کوتاهی نکرد واگر گذاشت و فرار کرد، برای آن بود که دیگر کاری از دستش بر نمیآمد، زیرا که فساد سر تا پای حکومتش را گرفته بود ول امروز هم طرفداران سلطنت به راحتی مخالفان را به داغ و درفش تهدید میکنند .
برای این امر هیچ راه چارهای نیست به جز آنکه قدرتی که از درون مردم است، در اختیار خود مردم باشد وگسترش نهادهای مردمی که تنها بر معیشت مردم متکی باشند، برگرداندن چرخهای اقتصاد جامعه حاکم باشند. وظیفه دولتها وحکومتها تنها معیشت مردم است و باورها واعتقادات تنها مربوط به خود مردم است. تکیه بر باورهای مذهبی و اعتقادی تنها به کار غارتگران و دزدان اموال مردم میآید. این امر بارها و بارها به اثبات رسیده است. در نتیجه تنها ایجاد تشکلهای مردمی برای نظارت بر قدرت است. اگر نظارت تشکلهای مستقل کارگری و سراسری مردم باشد و قدرت به این نهادهای مردمی مشروط شود ، هیچ مدیری نمیتواند به راحتی دست به رشوه و اختلاس بزند و برای اقوام و خویشان و بستگانشان پست و مقام بتراشد.
اگر نظارت تشکلهای مستقل باشد به هیچ عنوان اجازه نخواهند داد که کارفرمایان چه دولتی و چه غیردولتی اموال موسسات را برداشته و برای خود ویلاهای تلریاردی بسازند و خانوادههایشان را به عیش و عشرت در خارج بفرستند و در برابر، ماهها حقوق کارگران را به تعویق بیاندازند.
اگر نظارت تشکل سراسری کارگران و زحمتکشان باشد شبکه سراسری مافیائی را کشف میکند و اجازه نمیدهد که سلطانهای دلار و سکه ارز وآهن و… و بازار سیاه، این چنین قدرت خرید مردم را در ظرف چند ماه به یک سوم تا یک چهارم تقلیل دهند.
اگر نظارت تشکلهای مستقل سراسری کارگران و زحمتکشان و نهادهای مستقل از قدرت باشد، اجازه نخواهد داد که سازمان تامین اجتماعی ، این سرمایه و دسترنج کارگران و زحمتکشان اسیر دست عده ای نالایق بیافتد که تنها به فکر حقوقهای نجومی و پاداش خودشان هستند و هر روز بر اموال کارگران و زحمتکشان چوب حراج بزنند و شرکتهای سودآور را با زد و بند به امثال بابک زنجانیها واگذار کنند.
اگر نظارت تشکلهای مستقل کارگری و تشکلهای مستقل پرستاران باشد اجازه نخواهد داد که داروهای قلابی و وسائل پزشکی قلابی به بیماران با قیمتهای گزاف فروخته شود و جان میلیونها انسان در معرض بیع و شراع سرمایهداران سودپرست قرار گیرد. با نظارت مردمی دیگر ثروت کلانی در دستان عدهای خاص و یا دراختیار معدود افراد قرار نمیگیرد که امکان اختلاس و غارت داشته باشند.
ایجاد تشکلهای مستقل و سراسری بستگی به این دولت و یا آن دولت و این حکومت یا آن حکومت ندارد. این امر تجربه تاریخی بشر است به همان گونه که دموکراسی و تفکیک قوای سه گانه و انتخابات نیز تجربه یک دوره از تاریخ بشر است و امروزه نیز دستآورد تشکلهای مستقل کارگران و زحمتکشان که بتواند بر روند امور حکومتی ناظر باشد و نمایندگان واقعی مردم در یک نظارت سراسری بتوانند امور را به سرانجامی بهتر برسانند از دست آوردهای تمدن بشری است. این دست آوردها همراه با رسانههای آزاد که آنها نیز دارای تشکلهای مستقل خود باشند، امری است ضروری که اکثریت قاطع کشورهای جهان پذیرفتهاند و درجه ثبات اجتماعی و رفاه مردم نیز بستگی به توانایی این تشکلها دارد و به هر میزان که توانایی این تشکلها در نظارت و حتی اجرای امور مردمی بیشتر باشد، به همان اندازه دموکراسیهای مردمی نیز قویتر خواهد شد.
هر چند که این راه حل برای مقابله با فسادهای حکومتی راهحلی است که جوامعی با سیستم سرمایهداری در پیش گرفتهاند ودر حقیقت راهحلی با حفظ نظام سرمایهداری که اکنون در تمام جهان حاکم است اما راهحلهای دیگر که بر محو طبقات و مناسبات قدرت متکی است بحثی دیگر است و میتوان با تکیه بر تجارب تاریخی وهمبستگی جهانی نیروهای متقابل با نظام سرمایه داری به ان پرداخت.