کودکان کار قربانیان حرص و آز نظام سرمایه داری
علیرضا ثقفی
از آن هنگام که اولین انباشتهای سرمایه به منصه ظهور رسید، دسترسی به نیروی کار ارزان سرلوحه حرکت صاحبان سرمایه قرار گرفت. نیروی کار ارزان همان عصای موسیای است که برای گسترش و انباشت بیشتر سرمایه معجزهآفرین است. به رغم همه توصیههای خیرخواهان جامعه انسانی، در زشتی و غیر انسانی بودن بهره کشی از کار کودکان، این امر هم چنان ادامه دارد. در این نوشته میخواهیم مسئله کار کودک را از زاویه دید خود کودکان مورد بررسی قرار دهیم. زیرا که این مطلب بارها و بارها از دید جامعه سرمایهداری مورد بررسی قرار گرفته است و مخالفان آن نیز بارها دلایل خود را در غیر انسانی بودن آن بیان کرده اند.
اگر در نظر بگیریم که کودک به انسان نابالغی اطلاق میشود که هنوز از لحاظ جسمی و روانی به انسان کاملی تبدیل نشده است، پس به راحتی میتوان گفت که انتظار انجام کاری که از عهده او بر نمیآید، در هر صورت غیر عقلانی و ظالمانه است. کار که یک فعالیت آگاهانه و منظم برای ایجاد کالا و یا ارائه خدمتی است که دارای ارزش باشد، تنها از عهده انسان بالغی بر میآید که مهارت کافی برای انجام آن را داشته باشد و در غیر این صورت، یعنی در صورت نبودن مهارت کافی برای انجام کار تنها امری اجباری و تحت فشار خواهد بود که بر هر شخصی و از جمله کودک کار تحمیل میشود. تحمیل و اجبار به انجام کاری همواره در هر انسانی به نوعی حس انتقامگیری را ایجاد میکند. همان گونه که انتقامگیری و انتقامجویی در هر حرکت کور اجتماعی میتواند خساراتهای جبران ناپذیری به بار آورد. به طور قطع این نوع از اجبار به انجام کار در کودکی که به گونهای طبیعی باید به آموزش و فرا گرفتن مهارت بپردازد، بیش از هر چیز در او زمینه نفرت و عصیان در برابر جامعه را بوجود میآورد. طبیعی است که او از هر بزرگتری متنفر باشد زیرا هیچ بزرگتری حقوق او را رعایت نکرده است. کودک کار، خود را در میان هیولاهایی میبیند که تنها به فکر سوءاستفاده از او هستند. او خود را بی پناه در میان گرگانی احساس میکند که هر دم در فکر کندن تکهای از بدن او هستند. او هیچ امنیتی برای زنده ماندن ندارد و اساسا زندگی برای او معنی و مفهومی دیگر دارد. به او چنین باورانده شده است که تنها حق دارد به هیولاهائی به نام بزرگتر خدمت کند بدون آنکه حقی برای او قائل باشند. او خود را در قعر جامعه احساس میکند که دیگر پائینتر از او وجود ندارد.
در حقیقت نظام طبقاتی او را در پائینترین حد قرار داده است. تمام فشار و ستم طبقاتی در انتها به کودکان کار منتقل میشود. اگر میپذیریم که در جامعه طبقاتی به تدریج از بالا به پائین ظلم و ستم منتقل میشود و هم چنین از مردان به زنان و از لایههای اجتماعی برتر به لایههای پائینتر، در این سیستم نابرابر، در پائینترین رده همان کودکان قرار دارند. کودک کار معنی بازی و محبت را درک نمیکند، زیرا که اساسا چنین چیزی را نمیبیند. به همبن جهت کسانی که با کودکان کار ارتباط دارند به خوبی میدانند که جلب اعتماد آنان چقدر مشکل است. در حقیقت آنان به جامعه اعتماد ندارند و همین امر به آنان این حق را میدهد که بر جامعه بشورند و تمام نظم و نظام آن را به هیچ گیرند، همان گونه که جامعه آنان را به هیچ گرفته است.
از همین جا است که هر گونه تغییری در جامعه سرمایهداری باید از پائینترین بخش تحت ستم آن آغاز شود و از همین جا است که بخش بزرگی از روشنفکران اولین گامهای مشارکت خود را در فعالیتهای اجتماعی از کودکان کار آغاز میکنند و از همین جا است که امر مشارکت در لغو کار کودک و مبارزه برای آن یکی از کلیدیترین عوامل دگرگونیهای جامعه سرمایهداری است.
بنیان جامعه سرمایهداری بر استثمار است و اگر لحظهای استثمار و سود سرمایهها به خطر بیافتد و یا متوقف شود، نظام جامعه سرمایهداری از هم میپاشد. سود امکان تداوم ندارد، مگر هیرارشی و یا هرم قدرت این نظام با همه وجود حفظ شود.
پاشنه آشیل این نظام به خصوص در جوامعی که با تکنولوژی عقب مانده سر و کار دارند و پایههای آن بر روی استثمار هر چه بیشتر از نیروی کار ارزان است، بر روی دوش کار کودکان است.
پدیده کار کودک درنظام سرمایهداری
در کشورهای اروپا و امریکا پدیده کار کودک، در قرن نوزدهم رواج بسیار داشت و هرچند مبارزان چپ و کارگری توانسته بودند با مبارزات پیگیر خود، علیه آن قوانینی را به تصویب برسانند، اما نتوانسته بودند از استثمار کودکان توسط نظام سرمایهداری جلوگیری کنند. اما در اوائل قرن بیستم و به خصوص با ظهور کشورهای سوسیالیستی، این پدیده همانند بسیاری از پدیدههای آغاز سرمایه داری، مانند کار روزانه ۱۲تا ۱۸ ساعته، میرفت که به تاریخ سپرده شود. به خصوص پس از جنگ جهانی دوم و گسترش اردوگاه سوسیالیسم، همراه با گسترش اتحادیهها و سندیکاها و شوراهای کارگری و به خصوص گسترش آموزش پرورش و بهداشت رایگان در سطح کشورهای مختلف و از جمله کشور خودمان، پدیده کار کودک کمرنگ شده بود. اما با فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم و پس گرفتن بسیاری از دستآوردهای مبارزات کارگران در سطح جهانی، به ویژه خصوصی شدن آموزش و پرورش و بهداشت تحت عنوان جهانیسازی، بار دیگر پدیده کارکودک و این بار در کشورهائی با تکنولوزی عقب مانده گسترش یافت. کار کودک و در حقیقت تبدیل جان کودک به سرمایه و سود، این بار در کشورهائی همانند هند و پاکستان و بنگلادش و ایران و بخشهایی از آفریقا گسترش یافت. چرا که حرص سیریناپذیر سرمایهها و سرمایهدارانی که هر روز بر سرمایه خود باید بیافزایند به منبع و مبدأیی دست یافته بودند که همانند بردگان آفریقا، اما این بار در شکل وشمایلی دیگر میتوانستند آن را به سرمایه تبدیل کنند. در دوران جهانی سازی، به جای بردن بردگان از افریقا و سایر مناطق به امریکا و غیره، این بار ابزار کار را به پیش بردگان میبرند و نیازی به حمل پردردسر بردگان نیست و از آن جا که میتوان بردگان را آن چنان گرسنه نگهداشت که خود با دست خود نه تنها تن به بردگی دهند، بلکه کودکانشان را نیز به بردگی بکشند تا زنده بمانند، کار آسانتر است. برای به بردگی کشیدن کودکان، نیاز به لشکرکشی و کشتی توپدار نیست، بلکه گرسنگی دادن به نیروی کار کافی است. در مسیر به بردگی کشیدن نیروی کار و خانواده او، خصوصیسازیهای تمامی خدمات عمومی، جمعیت وسیعی را میان مرگ و زندگی قرار میدهد و در نتیجه فروش هر آن چیز، از جمله کار کودک، به جبری اقتصادی تبدیل میشود؛ نمیتوان از فروش نیروی کار کودک صحبت کرد، و در کنار آن از فروش جان او سخن به میان نیاورد. از هر قسمت بدن کودک کار که بتوان حداکثر استفاده میشود؛ فروش تمامی اعضای بدن کودکان در کنار فروش جان کودکان به امری اقتصادی و سودآور تبدیل میشود، فروش کودکان به عنوان کالای جنسی خوشگذرانی مردان و زنان خادمان سرمایه را تامین میکند. اگر برای گسترش سرمایهداری در قرنهای ۱۷ و ۱۸ “گوسفندان آدمها را میخوردند” (اشاره به تبدیل شدن مزارع به چراگاه برای گسترش گلهداری و نیاز به پشم گوسفندان برای بافندگیهاست)، در انتهای قرن بیستم و ابتدای قرن بیست و یکم، برای گسترش سرمایهها و رفاه سرمایهداران، آدمها، آدمها را میخورند و پدیده کار کودک در حقیقت به گونهای نه چندان رازآمیز “خورده شدن” کودکان توسط نظام سرمایهداری است.
اما این کودک کار است که در صورت آگاهی، خشم و نفرت خود را از نظام سرمایهداری آن چنان نشان خواهد داد تا خشم فرو خورده سالیان را به نمایش بگذارد. کار کودک باید لغو شود و این ابتداییترین گام در برخورد با تبعیض در جامعه است که بدون هیچ دلیلی بخشی از کودکان را از آموزش و پرورش و بهداشت و زندگی محروم میکند. در این زمینه تمامی نیروهای اجتماعی آزادی خواه باید هماهنگ شوند تا این پدیده ننگین جامعه را از میان بردارند. ….